تجربه من در بوران از نظر فنی و حرفهای مختلط بود. در حالی که به عنوان یک برنامهنویس از چالشهای موجود در پروژهها استقبال میکردم، اما شفافیت در روند کار و نداشتن زیرساختهای مناسب باعث میشد که پروژهها با تاخیر انجام بشه.
حقوق همیشه سر موقع میدادن، ولی وقتی همه فشارهای کاری رو در نظر میگرفتی، میدیدی که آیا واقعا ارزشش رو داره؟ گاهی فکر میکردم که این حقوق فقط در برابر حجم کار کمه. به نظرم این یه نقطه ضعف جدی بود، چون حقوق باید به اندازه فشار کار باشه.
مگه همهچیز حقوقه؟ اگه سازمان و روندهای داخلی درست نباشه، حتی با حقوق به موقع هم ممکنه انگیزه و کیفیت کار پایین بیاد. این ضعفها نباید نادیده گرفته بشه.
آقا من اگه بخوام تجربهام از بوران رو بگم باید بگم یه جورایی شبیه یه سریال درام بود! یعنی واقعاً هیچی معلوم نبود، یه روز همه خوشحالیم، فردا همه داریم توی جلسات استرس میزنیم. نگو که تیمها بیشتر شبیه تئاتر با بازیگرای بد بودن! یه روز همه چیز خوبه، فردا با یه باگ جدید مواجه میشی که همه پروژه رو به هم میریزه.
درسته که فشار کاری بالا بود، ولی یه چیز که خیلی برام جالب بود، جو دوستانه و صمیمیای بود که توی تیم وجود داشت. واقعا احساس میکردم که همه همدیگه رو حمایت میکنیم.
تو دفتر ما همه چیز بیشتر شبیه به یه محیط رسمی و بدون احساس صمیمیت بود. این نوع محیطها ممکنه برای بعضیها مناسب باشه، ولی من ترجیح میدادم غیر رسمی و صمیمی باشم.
یه جوری نظرات ترسونده بود منو؛ منطقی ترین جواب ممکنه! هر جایی خوبیها و بدیهای خودش رو داره این چیزی نیست که بشه از بیرون دقیق گفت. مطمئناً هر کاری چالشهایی داره، اما تنها راه فهمیدن این که آیا مناسب من هست یا نه، تجربه خودم خواهد بود.
واقعا توی این شرکت فشار کاری روز به روز بیشتر میشد و هیچکسی برای کاهش استرسها کمکی نمیکرد. ساعتهای کاری طولانی، پروژههای پیچیده، خبری از تشویق یا انگیزهدهی نبود.
جدی! تو بوران فکر کنی داری وارد یه محیط کاری حرفهای میشی، اما تا بخوای بفهمی چه خبره، ساعتها ازت میره. یعنی وقتی دیدی تا دیروقت کار میکنی و حتی تو تعطیلات هم کار میریزن تو بوران چیزی به نام مرخصی یا استراحت وجود نداره. فقط کار، کار، کار…
این نکته خیلی جالب بود برام که بوران اصلا به زیرساختهای فنی توجه نمیکرد! سرورهای کند، باگهای زیاد، مشکلات در عملکرد سیستم. یعنی انگار هیچکس نمیفهمید برای رفع مشکلات باید چه کار کنن! همه چیز خیلی سطحی بود.
درسته که فشار کاری بالا بود، ولی یه چیز که خیلی برام جالب بود، جو دوستانه و صمیمیای بود که توی تیم وجود داشت. واقعا احساس میکردم که همه همدیگه رو حمایت میکنیم.
دیگه از این وضعیت خسته شدم. بوران هیچ فرقی با بقیه شرکتهای ایرانی نداره. هر روز تحت فشار کار هستیم، نه فضای دوستانهای داریم، نه مرخصی میدن، احساس میکنم هیچکس حمایت نمیکنه.
تجربه من در بوران از نظر فنی و حرفهای مختلط بود. در حالی که به عنوان یک برنامهنویس از چالشهای موجود در پروژهها استقبال میکردم، اما شفافیت در روند کار و نداشتن زیرساختهای مناسب باعث میشد که پروژهها با تاخیر انجام بشه.
حقوق همیشه سر موقع میدادن، ولی وقتی همه فشارهای کاری رو در نظر میگرفتی، میدیدی که آیا واقعا ارزشش رو داره؟ گاهی فکر میکردم که این حقوق فقط در برابر حجم کار کمه. به نظرم این یه نقطه ضعف جدی بود، چون حقوق باید به اندازه فشار کار باشه.
خدای من! واقعا بدترین تجربه کاری زندگیم بود. هیچچیز حرفهای در کار نبود. استرس، فشار، عدم شفافیت. اصلاً توصیه نمیکنم.
حقیقت اینه که بوران یه شرکت با پتانسیل خوبه. از نظر مالی حقوق به موقع میاد و بیمه هم داریم. البته از نظر سازمانی کمی ضعف وجود داره.
مگه همهچیز حقوقه؟ اگه سازمان و روندهای داخلی درست نباشه، حتی با حقوق به موقع هم ممکنه انگیزه و کیفیت کار پایین بیاد. این ضعفها نباید نادیده گرفته بشه.
آقا من اگه بخوام تجربهام از بوران رو بگم باید بگم یه جورایی شبیه یه سریال درام بود! یعنی واقعاً هیچی معلوم نبود، یه روز همه خوشحالیم، فردا همه داریم توی جلسات استرس میزنیم. نگو که تیمها بیشتر شبیه تئاتر با بازیگرای بد بودن! یه روز همه چیز خوبه، فردا با یه باگ جدید مواجه میشی که همه پروژه رو به هم میریزه.
درسته که فشار کاری بالا بود، ولی یه چیز که خیلی برام جالب بود، جو دوستانه و صمیمیای بود که توی تیم وجود داشت. واقعا احساس میکردم که همه همدیگه رو حمایت میکنیم.
تو دفتر ما همه چیز بیشتر شبیه به یه محیط رسمی و بدون احساس صمیمیت بود. این نوع محیطها ممکنه برای بعضیها مناسب باشه، ولی من ترجیح میدادم غیر رسمی و صمیمی باشم.
من اوکی بودم اونجا بدی هاش خودش رو داشت خوبی هم داشت مثل هرجای دیگه باید برید تجربه کنید.
یه جوری نظرات ترسونده بود منو؛ منطقی ترین جواب ممکنه! هر جایی خوبیها و بدیهای خودش رو داره این چیزی نیست که بشه از بیرون دقیق گفت. مطمئناً هر کاری چالشهایی داره، اما تنها راه فهمیدن این که آیا مناسب من هست یا نه، تجربه خودم خواهد بود.
واقعا توی این شرکت فشار کاری روز به روز بیشتر میشد و هیچکسی برای کاهش استرسها کمکی نمیکرد. ساعتهای کاری طولانی، پروژههای پیچیده، خبری از تشویق یا انگیزهدهی نبود.
ببینید، درسته که بوران مشکلات خاص خودش رو داره، ولی واقعیت اینه که توی این محیط هم میشه موفق شد.
جدی! تو بوران فکر کنی داری وارد یه محیط کاری حرفهای میشی، اما تا بخوای بفهمی چه خبره، ساعتها ازت میره. یعنی وقتی دیدی تا دیروقت کار میکنی و حتی تو تعطیلات هم کار میریزن تو بوران چیزی به نام مرخصی یا استراحت وجود نداره. فقط کار، کار، کار…
این نکته خیلی جالب بود برام که بوران اصلا به زیرساختهای فنی توجه نمیکرد! سرورهای کند، باگهای زیاد، مشکلات در عملکرد سیستم. یعنی انگار هیچکس نمیفهمید برای رفع مشکلات باید چه کار کنن! همه چیز خیلی سطحی بود.
درمورد پشتیبانی باید بگم هیچوقت احساس نکردم که کسی به فکرکارمندها باشه. نه از نظر روحی هیچ کمکی بهت نمیشه ولی مالی اوکیه.
برای من که به نظم و روال نیاز دارم، اینجا یک فاجعه بود! هر دفتر قوانین متفاوت داشت، ساعتهای ورود و خروج هیچ ثباتی نداشت.
به نظرم اتفاقا همه چی رو نظم بود تو مجموعه بوران. به خصوص ساعت های رفت و آمد.
.فضای کاری؟ خیلی سرد و بیروح! نه خبری از محیط حرفهای بود، نه حمایتی از کارمندا.
درسته که فشار کاری بالا بود، ولی یه چیز که خیلی برام جالب بود، جو دوستانه و صمیمیای بود که توی تیم وجود داشت. واقعا احساس میکردم که همه همدیگه رو حمایت میکنیم.
دیگه از این وضعیت خسته شدم. بوران هیچ فرقی با بقیه شرکتهای ایرانی نداره. هر روز تحت فشار کار هستیم، نه فضای دوستانهای داریم، نه مرخصی میدن، احساس میکنم هیچکس حمایت نمیکنه.